هزاران چشم اشک آلود، باران
دوتا دست و تن یک رود، باران
همین دیشب میان هیئت ما
یکی از سینهزنها بود باران
اگر هر چشم تر میسوخت
.........................................میشد...
دل از این بیشتر میسوخت
.........................................میشد...
به حال غنچههای تشنهی باغ
دل باران اگر میسوخت
.......................................میشد...
به دل شور محرم داشت باران
هزاران قطره ماتم داشت باران
خودم دیدم، میان دسته آن شب
به روی شانه پرچم داشت باران
من و یک درد، یک اندوه رایج
و بیم روز اعلام نتایج
بدون دستهای مهربانت
چه خواهم کرد، یا بابالحوائج؟
رها مانده است بر شنها چه دستی!
جدا از پیکر سقا، چه دستی!
عموی ماه! بعد از دستهایت
بگیرد دست بابا را چه دستی؟
سرودم از غم دستی که هرگز...
شکوه ماتم دستی که هرگز...
خدا قسمت کند بر شانهی من
بماند پرچم دستی که هرگز
دست خودم نیست
من و یک عمر غم، دست خودم نیست
شبیه محتشم، دست خودم نیست
بدون دست تو از پا میافتم
به دستانت قسم، دست خودم نیست
...........................................................
اشاره: پوستر اثر محمدصابر شیخ رضایی